مبارزه برای حق حیات!
جایگاه یک مبارزه مشترک؟
پروین کابلی
سی و چند سالی از حکومت جمهوری اسلامی میگذرد و در این مدت کمتر روزی است که خبر اعدام و یا اعلام حکم اعدام و سنگسار منتشر نشود. علیرغم حمام خونی که به یمن جمهوری اسلامی در ایران به راه افتاده است٬ کشتن و قتل انسانها هرگز به یک عادت در اذهان جامعه تبدیل نشد و هربار که کسی طناب دار تهدیدش میکند صدای اعتراضات بلند میشود و نفرت از جمهوری اسلامی چند برابر میشود. مبارزه بر علیه اعدام به یک مبارزه مداوم و روزمره در زندگی سیاسی مردم در ایران تبدیل شده است. از والدینی که تلاش میکنند فرزندان دلبندشان را نجات دهند تا فعالین سیاسی و احزاب مختلف و سازمانهای بزرگ و کوچکی که در اقصا نقاط جهان داستان محکومیت این انسانها را میشنوند.
امروز بار دیگر در مقابل یک روز اعتراض علیه جمهوری اسلامی قرار داریم و به همت اپوزیسیون سوسیالیست و چپ روز 22 آوریل قرار است که افکار رادیکال و مترقی مردم دنیا را متوجه اوضاعی که در ایران وجود دارد بکنیم. برای پیوستن به این کمپین نباید به تحلیل های پیچیده متوسل شد. صورت مسئله بسیار ساده تر از آنچه است که میشود تصور نمود. چرا اعدام؟ اعدام جواب به چه امری است و چه مشکلی را میخواهد حل کند؟ برای جواب دادن به این سوال باید روشن نمود چه کسانی اعدام میشوند؟ قربانیان چه کسانی هستند؟ چرا اعدام؟ اعدام چه فونکسیونی را پر میکند؟
قربانیان این جنایت دو طیف مختلف هستند ولی با یک سرنوشت مشترک. همگی بدست مامورین دولتی کشته میشوند و قانون هم پشتیبان قاتلان دولتى است. و بعد از مردن این افراد کسی به جرم کشتن فرد مورد نظر دستگیر نمیشود. گروه اول کسانی هستند که به دلیل ناامنی اجتماعی از جمله فقر و گرسنگی، بی خانمانی و برای ادامه حیات دست به قتل همنوعان خود میزنند و یا افراد همین گروه به همین دلائل دچار جنون میشوند و کسی را به قتل میرسانند. از نظر علوم اجتماعی جدید در دنیای امروز در کشورهایی که جامعه توانسته است به یمن مبارزات مردم علل و ریشه اجتماعى و اقتصادى این جرائم را مورد نقد و بررسی قرار دهد و راه حلهای مختلفی را برای حل آنها پیدا نماید٬ تلاش شده است که از زندان و قانون برای کاستن وقوع این جرائم استفاده شود و بعنوان عنصر پیش درمانی از زندان و حبس استفاده شود.
گروه دیگری که بطور مدام مورد حمله طبقه حاکم و دم دستگاه مخوف آن قرار میگیرند کسانی هستند که آگاهانه به اقداماتی دست میزنند که مخالف نرم موجود جامعه است. مثلا خواهان آزادی بیان هستند. میخواهند قانون را تغییر دهند. حاکمان موجود را به مصاف ميطلبند. عده ای از اینان در مقابل ستم می ایستند و میخواهد در اوضاع اجتماعی و سیاسی و جامعه ای که در آن زندگی میکنند تغییر بوجود آورند. عده ای دیگر هستند که نمیخواهند کسی به خاطر تهیه نان شب کس دیگر را به قتل برساند. جامعه را مسئول فقر میدانند. نمیخواهند کسی از گرسنگی و سرمای زمستان تلف شود و خواهان برخورداری کودکان از آموزش عمومى اند٬ خواهان رفع ستم جنسی از زنان اند٬ و یا معتقد به تشکیل اتحادیه و انجمن های مختلف و هزار مسئله اجتماعی دیگر اند.
اگر از این زاویه و بدون دست بردن به ترم های پیچیده وارد بحث در مورد مقوله اعدام و زندان و قانون در کشورهایی مانند ایران شویم٬ میشود به راحتی و یا به زبان ساده نشان داد که اعدام چرا اجرا میشود و چرا میتواند تداوم یابد. بارها و بارها گفته شده است که اعدام جنایت دولتی است. طبعا برای دولتها بسیار ساده است که بتوانند چنین جنایتی را تحت عنوان "اجرای قانون و عدالت" ادامه دهند. قانون و عدالت در هر حکومتی در یک شرایط خاص شکل میگیرد و بنا به موقعیت طبقه حاکم در جامعه و ساختارهای مترتب با منافع آنها عمل میکند. مثلا تحت فشار اعتراضات مردم برای تغییرات کوچک و یا بنیادی مانند انقلاب. عدالت اجتماعی در همین رابطه شکل میگیرد و به قانون معنا میدهد و شکل و میسر جامعه را معین میکند.
قانون و عدالت در حکومتهای دیکتاتوری مانند ایران ابزارهایی هستند که میتوان به اشکال مختلف آنها را شکل داد و هر وقت خواست از همین ابزار برای سرکوب مردم و عقب راندن آنها از صحنه سیاست استفاده نمود. در جمهوری اسلامی قانون و عدالت ناشی از "عدالت الهی" است. از اين ديدگاه ارتجاعى انسانها موجودات "ضعیفی" هستند که باید پیرو این قوانین مافوق بشر باشند و زیر سوال بردن این قوانین عمدتا با مرگ جواب میگیرد. جمهوری اسلامی یک نمونه تمام عیار حکومتهائی است که با قوانینی عقب مانده و متحجر به سلطه خود ادامه میدهد. منصور حکمت در همین رابطه درمیگوید:
"اعدام ابزارى است در دست حکومتها براى ترساندن اهالى، براى سرِ جاى خود نشاندن اهالى... بخشا هم توسط سيستمهاى قضايى براى مقابله با جرائم بکار ميرود. فقط هم جرمِ قتل نيست که با اعدام پاسخ ميگيرد. در خيلى کشورها اقدام عليه امنيت کشور، اهانت به ساحت فلان پيغمبر و امام و آخوند، داشتن فلان روش زندگى، مثلا مصرف مشروبات الکلى با اعدام جواب ميگيرد. خيلى جاها روابط جنسىِ آدمها با اعدام جواب ميگيرد. احتکار در شرايط کمبود مواد غذايى با اعدام جواب ميگيرد. اعدام چيزى نيست که فقط در مقابل قتل گفتهاند. فقط گوشه ناچيزى از آن، حکمهاى اعدامى است که در برابر قتل و بخاطر مجازات قاتلين داده شده که خودِ همان هم ايراد دارد. يعنى شما نميتوانيد بگوييد که من قتل را با قتل پاسخ ميدهم. اگر قتل بد است چرا شما قتل را با قتل پاسخ ميدهى؟ اگر قتل قانونى است و ميشود کسى را به حکم قانون کشت، چرا يک نفر ديگر هم نميتواند تصميم بگيرد که او هم ميتواند بنابراين کس ديگرى را به حکم چيز ديگرى بکشد؟ تقدس اين که يک عده دولت تشکيل داده اند چيست که به اينها اجازه ميدهد که بطور مُجاز آدم بکشند و براى مثال به عشاير اجازه نميدهد آدم بکشند، به خانواده ها اجازه نميدهد آدم بکشند، به اقشار و افراد اجازه نميدهد آدم بکشند. دولت به يک دليل آدمکشى خودش را توجيه ميکند و قاتل هم به يک دليل ديگر... هر دو اينها منفور است و بايد بنظر من لغو بشود. همانطور که جلوى قتل مردم را توسط افراد ميگيريم، بايد جلوى قتلشان توسط ادارات هم بگيريم. دولت چيزى بيشتر از يک اداره، نهاد دلبخواهى آدمها نيست. هيچ چيزى به دولت حق نميدهد که کسى را آگاهانه و با نقشه قبلى بکشد." از مصاحبه منصور حکمت با رادیو انترناسیونال.
سوالی که برای من مطرح میشود این است آیا اصول پایه ای در دفاع از حق حیات نمیتواند پایه ای برای آکسیون مشترک و مبارزه ای متحدانه در میان طیف نیروهای چپ و سوسیالیست باشد؟
منصور حکمت در آغاز همین مصاحبه به درستی میگوید: " کسى که با قتلِ نفس مخالف است يک عقيده طبيعى و يک نتيجه منطقى است که بگويد مجازات اعدام بايد لغو بشود، چون اين هم يک جور قتلِ نفسِ آگاهانه با نقشه قبلى است" همان جا. تاکیدات از من است.
آیا میشود بدون پرداخت به پلاتفرمهای عریض و طویل از حق حیات دفاع مشترکی نمود؟ به نظر میرسد که آکسیونهای مشترکی که در دوسال اخیر از طرف این طیف برگزار شده است میتواند یک نقطه مشترکی باشد. تشدید مبارزه بر علیه جمهوری اسلامی به اشکال جدیدی از مبارزه و سازماندهی نیازمند است. آیا میتوان کمپین دفاع از حق حیات را آگانه تر و همفمندتر پیش برد؟
19 آوریل 2011